۱ دقیقه
پرسش و پاسخ

پرسش و پاسخ

آنچه می خوانید...

پرسش و پاسخ

پرسش و پاسخ
پرسش و پاسخ

خانمی ۳۴ ساله که مدت ۵ سال است، ازدواج کرده اند فرزندی ندارند پرسیده اند:
علت آنکه بعضی از افراد بعد از ازدواج به رابطه های قبلی شان برمی گردند چیست؟
در پاسخ به این سوال موارد زیر را می توان عنوان کرد:
۱- نارضایتی از زندگی کنونی :
* عادی شدن رابطه (یکنواختی رابطه) و نوعی تنوع طلبی
* یک کنجکاوی کودکانه و سردرآوردن که ببینم  فردد مقابل چه کار می کنند، با چه افرادی هستند، با چه کسی ازدواج کرده یا رابطه دارند .
گاهی اوقات سر رفتن حوصله شان از زندگی و به دنبال نوعی درگیری و چالش برای ذهن خالی خود
۲- مشکلات شخصیتی :
در اکثر موارد نه دلیل بر دوست داشتن، نه عشقی و علاقه ای و نه صمیمیتی در کار است که بخواهیم این ها را بهانه کنیم برای برگشتن به رابطه های قبلی می باشد .

برای کسب اطلاعات بیشتر به روانشناس خوب در تهران مراجعه نمایید .

زهرا امام (روانشناس)

مشاوره ازدواج ,خانواده ومشکلات زناشویی
درمان اختلالات روانشناختی (وسواس ,افسردگی و…)
- آموزش خانواده(ارتباط موثرزوجین شیوه های فرزندپروری ومهارت های زندگی)

14 پاسخ
  1. ببخشید بنده ۲۶ سالمه، من داخل دفتر بیمه اوایل ب عنوان منشی مشغول کار شدم. بعد یکماه بیرون اومدم، ولی دوباره رفتم و درخواست کردم بمونم ب عنوان کارشناس. نمیدونم چم شده اصلا اینجوری نبودم ب قدری ب محیط کاری اونجا و همکاران عادت کردم ک ی لحظه دور بودنشون رو نمیتونم تحمل کنم ولی دیروز مدیرمون بهم گفت دیگه نیا دفتر تا خبرم کنن، اضطراب خیلی شدیدی بهم وارد شده تپش قلب دارم الان مدتیه ک دیگه خواب ندارم زندگیم واقعا مختل شده.حتی قرص خواب هم تاثیری نداشته اولین باره ک اینجوری میشم، لطفا کمکم کنید ممنونم

    1. حتما باید با یک روانپزشک مشورت کنید تا از لحاظ بالینی شما را ببینند و داروی لازم را خدمتتان بدهند.

  2. سلام خانم دکتروقت بخیر،من و اقایی دوساله باهم رابطه داریم من ۲۸دایشون ۳۱ و هرد کارمندیم.دوران ارشد باهم اشنا شدیم،ایشون برای اینکه من دوست داشتم تهران کار کنم و نزدیک خودشونم باشم شرایطی فراهم کرد وام گرفت داد به من و از خانوادم بعتوان یه دوست ازشون موافقت گرفت ک نگران نباشن و اجازه منو گرفت.الان یکسالونیمه که تهرانم و بیشتر اوقات باهمیم.قبلا ک برادرش پیشش بود کمتر میموند پیشم اما الان ک برادرش ازدواج کرده رفته کلا باهم زندگی میکنیم،ما خیلی باهم خوب بودیم خیلی تلاش میکرد خوشحالم کنه تا یهو ی مدت عوض شد به اختلاف نظر خوردیم درباره کارهاش ازش میپرسیدم یا بهش میگفتم درباره کارات با منم مشورت کن بیا حرف بزن مشغولیت ذهنی داری بگو
    و فقط گریه میکردم اوایل اهمیت میداد اما دیگه انگار ن انگار و بهم توجه نمیکرد انگار لج کرده بود و میگفت هیچی نشده ،بعد رفتم سرگوشیش دیدم باهمکار خانومش شوخی کردن ،بهم گفته بود شوخی مزخرف دارن اما نمیدونستم در این حده،دیدم اون خانم نوشته شب حنعه ست توام مجردی پتو رو بغل کردی من کیو بغل کنم اینم نوشته بود ایشالا من بغلت میکنم،،سر این موضوع دعوامون شد و من متهم شدم ک شک دارم بهش و چرا گوشیش رو چک کردم و بعدم رابطمون ریخت بهم من همه اش گریه اون همش بی توجهی،ی ماه ولم کرد رفت و بدترین شکل ممکن بود رفتارش،بعد ۴۰روز بهم پیام داد ک حق با من بوده و اشتباه کرده وبزار جبران کنم بهش گفتم باشه جبران کن گفت هرکیو بگی حذف میکنم برای خوب شدن رابطمدن تلاش میکنم،چندماه خوب بود یهو دیدم باز اون ادم هست و در ارتباطه البته چندبار دیدم پیام هاشو و چیز بدی اصلا نگفته بود ب اون خانوم همه اش کاری بود ولی ب من قول داده بود حذفش کنه اما نکرد،یکی دوبار هم بهم دروغ گفت و ب روش اوردم گفت وقتی میبینی دارم دروغ میگم چرا ب روم میاری چرا برام بزرگی نمیکنی شاید دلم نخواد چیزیو بهت بگم انقدر اصرار میکنی ک ادم بهت دروغ بگه،دیکه ام گوشی منو چک نکن منم هرچی توروناراحت کنه میزارم کنار،اما بازم دیدم همچنان کارهایی ک ب من گفت انجام نمیدم و داره انجام میده البته خیانت ندیدم ازش ها اما چون خودش حس میکنه دلیلی برای حذف کردن ادما وجود نداره پس انجامش نمیده و اصلا فکرنمیکنه خب این موضوع پارتنر منو ناراحت کرده.حتی بهش گفتم تو بهم قول دادی اگه توی خفا دور از چشم من انجامش بدی خیانت محسوب میشه ها.اما گوشیش رو چک کردم ی روز و دیدم انجامش داده اما چرت و پرت نبود حرفا کاری بود.الان سه هفته ست اخلاقش کلا عوض شده،رمز گوشیش رو عدض کرده اما من بلدمش چک کردم حرف نامربوطی توش نبود اصلا اما چت های اون همکارشم نبود کلا پاک کرده بود ،بهش میگم من کاری کردم؟؟ میگه نه اصلا چیزی نشده،من همون ادمم،میگم تو خیلی عوض شدی سرحال نیستی سراغمو نمیگیری سر ب سرم نمیزاری میگه تا الان اونجوری بودم الان اینجوری ام ادم تا اخر عمر که ی شکل نمیمونه تو انقدر ادمو سین جیم میکنی نکن من حدصله توضیح دادن ندارم،گفتم من دلم ب تو خوش بوده تو منو اوردی اینجا بهم گفتی قول میدم اینکارا رو نکنم گفتی ی فرصت بهت بدم که اخرش باز اخلاقت عوض شه کم محلی کنی مگه چکارت کردم غیر این بوده همبشه من کوتاه اومدم بخاطرت کلی کار کردم فکرنمیکنی لازمه توام یکم بها بدی؟ میگه منت سرم نزار انگار ک از سرم زیادی،من اخلاقم اینه هرچی ام تو ذهنته توهمه ربطی ب من نداره،اینکه ب تو خوش نمیگذره ربطی ب من نداره اصلا من همینم خیلی اذیت میشی تصمیمتوبگیر
    اصلا نمیفهممش خانم دکتر پیش خودش داره فکرمیکنه من بهش گیر میدم و محدودش میکنم!!! ولی هربار باهاش حرف زدم گفتم من هیچی از تو نخواستم جز روی خوش مثل همیشه ک ایتقدر هوامو داری همیشه همینجوری بمونی،دوما اینکه چیز ماورایی ازت نخواستم خواستم رو قول هات بمونی،خارج اینا نبوده حرف من
    میگه من نامردم و شیاد همه اش انگار دارم بازیت میدم تا جایی ک تونستم رو قولم موندم تعهدمم سرجاشه خونمونو میخریم ازدواج میکنیم دوستم دارم ولی دیگه بقیه اش دست من نیست ک تو اونجوری ک دلت بخواد من بابد رفتار کنم دلم نمیخواد بگم بخندم دلم نمیخواد مثل قبل باشم ،ولی چیزی بینمون عوض نشده من سر قول و قرارمون هستم،خانم دکتر من چکار باید بکنم ی بار بهش پیام دادم تا خونه نیستم برو وسایلتو بردار برو خونه خودت زندکیتو کن یا اگه موندی درست بمون مثل قبل،الانم حرفمون شده سلام و منم میام میخوابم بعد شام اونم کاراشو میکنه میاد بغلم میکنه میخوابه،باهمه تلفناش ک حرفرمیزنه بگو بخنده اما با من اصلا و میگه من حرفی ندارم تو هروقتدلت خواست بیا حرف بزن صحبت کن من حتما گوش میدم فیلم بزار باهم ببینیم
    اصلا متوجه نمیشم الان باید چکار کنم ، حس میکنم لج کرده باهام ولی من مگه جز حرفای خودش چیزی ازش خواستم؟؟؟ میشه لطفادبگید رفتار منوباید چطور باشه و کجای کار ایراد داره چکار کنم اوضاع بهتر بشه

  3. وققتون بخیر
    من ۲۰ سالمه توی ۱۵ سالگیم نزدیک بود بدزدنم و هیچوقت در مورد اون موضوع با خونوادم و هیچکس حرف نزدم چون خیلی ترسیده بودم
    از همون زمان من شبا کابوس اینو میبینم ک میخوان بدزدنم یا یکی دنبالم میکنه همش
    و وقتی از خواب میپرم با تنگی نفس گر گرفتگی و سر درد خیلی وحشتناک انگار تمام مغزم تحت فشار هست مواجه میشم
    میشه راهنماییم کنید

  4. سلام وقتتون بخیراحساس سردرگمی وبلاتکلیفی دارم توزندگیم من باخوردن دوروزقرص اس سیتالوپرام وفلوکسیتن حمله پانیک شدم کمکم کنید

    1. باسلام
      برای اینکه موضوع درست ریشه یابی گردد وآسیب شناسی آن بررسی گردد نیاز است که از لحاظ بالینی دیده شوید.
      حتمابا یک روانشناس باید صحبت کنید.
      باتشکر

    1. باسلام
      برای اینکه موضوع درست ریشه یابی گردد وآسیب شناسی آن بررسی گردد نیاز است که از لحاظ بالینی دیده شوید.
      حتمابا یک روانشناس باید صحبت کنید.
      باتشکر

  5. سلام خانم دکتر توروخدا جوابه منو بدید من۱۸ ساله هستم ودر سن ۱۳ سالگی در مدت ۱ سال با یکی از اشنایان در ارتباط بودم به صورت چت کردن ….یک کار احمقانه و بچگانهه ..من ادم با صداقتی هستم و حالا به خواستگاری ک یک ساله اصرار برای ازدواج با من داره این موضوع رو گفتم …..گفت براش مهم نیست بچه بودم ولی یک بار ازم پرسید چه چیزایی بینتون گذشته و یکبار هم طعنه زد بعد سریع عذر خواهی کرد …من الان روحیم بهم ریخته دو دل شدم نمیدونم چکار کنم باهاش ازدواج کنم یا نه …همه شرایطمون درسته خانواده ها در جریانن و بسیار همو دوس داریم من فقط این قضیه رو نمیدونم چی کنم …ایا اشتباه کردم گفتم

    1. باسلام
      برای اینکه موضوع درست ریشه یابی گردد وآسیب شناسی آن بررسی گردد نیاز است که از لحاظ بالینی دیده شوید.
      حتمابا یک روانشناس باید صحبت کنید.
      باتشکر

  6. سلام وقت بخیر من با دوس پسرم قصد ازدواج داریم به همین دلیل ایشون دیگه کلا هیچ حریم خصوصی ای برای من قائل نیست میخواد توی تمام اکانت های من باشه الان یا بعد ازدواج اجازه همچین کاری داره اصلا؟ من بقیه اکانت هامو دادم اما یکی رو به دلایل مختلف تمایل ندارم داشته باشه به مشکل خردیم چند روزه امکان داره شما راهنمایی کنید مارو

  7. خانم دکتر من اعتمادبنفس ندارم و خیلی خجالتیم بخاطر همین نمیتونم زیاد با کسی ارتباط برقرار کنم خسته شدم خیلی اذیت میشم تو جمع همش ساکتم حرفی برای گفتن ندارم بخاطر همین همیشه افسرده و عصبیم چیکار کنم کمکم کنید؟ شما مشاوره انلاین هم دارین؟

    1. سلام بر شما
      این اصلا مشکلی نیست که بخاطرش احساس ناکافی بودن داشته باشید. نیاز به کسب مهارت های ارتباطی و تمرین آنها دارد. بله می توانیم از طریق سایت ماوراطب مشاوره آنلاین داشته باشیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *